كيانا كوچولوي من از چهارشنبه پيش راه افتاده و با قدمهای کوچیکش همه جا رو میگرده و من طبق معمول با چند روزتاخير دارم مينويسم.
آغاز راه رفتن كيانا به عشق ضربه به توپ بود. اينطوري كه بابا مرتضي در حاليكه دست كيانا رو گرفته بود يه ضربه به توپ زد و بعدش نوبت كيانا بود. كيانا بعد چندبار ضربه به توپ بدون اينكه حواسش باشه دست بابا مرتضي رو ول كرد و رفت دنبال توپ و با اينكه چند بار افتاد زمين. سريع پا ميشد و ادامه ميداد. خلاصه ما هم به بهانه توپ بازي 1-2 روز كيانا رو راه برديم تا اينكه به "راه رفتن " گرفتار شد :)
اين 1-2 روز اخير هم همش داره راه ميره. از وقتي كه بيدار ميشه تا وقتي كه ميخواد بخوابه. حتي موقع غذا خوردن بعد هر يه قاشق غذا پا ميشه راه ميفته و من بايد بگيرمش.
امروز هم دخترم کفشهای قرمز قشنگش رو پوشید، دست بابا و مامانش رو گرفت و برای هواخوری و قدم زدن رفت پارک نزدیک خونه.
آغاز راه رفتن كيانا به عشق ضربه به توپ بود. اينطوري كه بابا مرتضي در حاليكه دست كيانا رو گرفته بود يه ضربه به توپ زد و بعدش نوبت كيانا بود. كيانا بعد چندبار ضربه به توپ بدون اينكه حواسش باشه دست بابا مرتضي رو ول كرد و رفت دنبال توپ و با اينكه چند بار افتاد زمين. سريع پا ميشد و ادامه ميداد. خلاصه ما هم به بهانه توپ بازي 1-2 روز كيانا رو راه برديم تا اينكه به "راه رفتن " گرفتار شد :)
اين 1-2 روز اخير هم همش داره راه ميره. از وقتي كه بيدار ميشه تا وقتي كه ميخواد بخوابه. حتي موقع غذا خوردن بعد هر يه قاشق غذا پا ميشه راه ميفته و من بايد بگيرمش.
امروز هم دخترم کفشهای قرمز قشنگش رو پوشید، دست بابا و مامانش رو گرفت و برای هواخوری و قدم زدن رفت پارک نزدیک خونه.
این قدرم کیانا مثبت نیست، چرا داری عوام فریبی میکنی آخه؟!!!
پاسخحذفمن خودم با چشمای خودم دیدم کیانا برای توپ پسر همسایه چه دست و پایی می زد
تازشم خودم دیدم وقتی اومد توی حیاط و دید پسرای همسایه بدون اون رفتن پارک نزدیک خونه چه رسوایی به بار آورد
:))
راستی آخرش مجبورت کرد ببریش پارک؟ آره؟!!
نه بابا! پسر همسايه خونشون بود. زنگ زديم اومد پاركينگ. :)
پاسخحذفعزیز عمه اینقدر خسته بودم که تصمیم گرفتم وارد وبلاگت شم تا اخبار جدیدت رو بخونم. حالا هم خستگی ام دراومد.
پاسخحذفبوس بوس .
عمه مریم