بابا حاجی کیانا که از سفر کربلا برگشت برامون یه عالمه سوغاتی اورد. یکی از این سوغاتی ها یه کیف کوچیک واسه کیانا خانوم بود. بابا حاجی وقتی میخاست کیف کیانا رو بهش بده یه دو هزار تومنی هم توش گذاشت و کیانا هم خوشحال و خندون مشغول بازی با کیفش شد و ما غافل ازاینکه همون 2000 تومنی موجبات آشنایی کیانا با پول یا به قول خودش پُل را فراهم کرد. از اون به بعد تو ماشین کیانا خانوم باید پُل رو از من بگیره و بده آقای راننده و یا موقع خرید بدش نمیاد که پُل ها دست اون باشه و اون پول اجناسی که خریدیم رو بده. تو خونه هم هروقت یاد کیف سوغاتیش میفته. تند تند میگه پُل پُل. تا ما کیف رو بهش بدیم.
القصه یکی دو روز پیش وقتی بعد از ظهر با کیانا رسیدیم خونه و من مشغول جمع و جور کردن کیفهامون بودم،از کیفم یه هزار تومنی اقتاد بیرون و من بی توجه به اون داشتم بقیه چیزا رو مرتب میکردم. که شنیدم کیانا که یه کم اونورتر رو چرخش نشسته بود بلند بلند و در کمال مهربونی میگه نازی نازی. من هم درحالیکه فکر میکردم دخترم با منه و از این موضوع کلی ذوق کرده بودم، گفتم: کی نازه دخترم؟ کیانا هم با همون لحن مهربون و دوست داشتنی گفت: پُل (در حالیکه به هزار تومنیه کنار کیفم اشاره میکرد.)
ضدحالی بوداااا.
خداااااا بود =)))))))))
پاسخحذفقربونش برم که هیچ چیزش به مامانش نرفته الا همین یکی!!!
پاسخحذفبه نیلوفر: :)
پاسخحذفای جااان، چه با مزه. بچه به این میگن دیگه، پول ناز کردن هم داره;)
پاسخحذف