۱۳۹۰ بهمن ۹, یکشنبه

سختیه دستیابی به وبلاگ دخترم

از آخرین پستی که گذاشتم نزدیک به پنج ماه میگذره. دلیل اصلی این تاخیر هم سخت شدن دسترسی به وبلاگه. من هم که اصلا اعصاب این سختیهای اجباری رو ندارم و کلا هرسایتی که دسترسی بهش سخت !!!! میشه از لیست سایتهای مورد علاقه من به اجبار حذف میشه ولی خوب از وبلاگ دخترم نمیتونم بگذرم. تو این مدت غیبت حتی رفتم تو این سایتهای ایرانی ( که هنو استفاده ازشون سخت نشده!!!) مثل بلاگ فا، هم یه وبلاگ جدید برا دخترم ساختم ولی باز دلم نیومد توش چیزی بنویسم. تا بالاخره یه راه ورود به وبلاگ دخترم به دستم رسید. الان هم دارم با ذوق تو وبلاگ دخترم میچرخم. وای که چقد دلم تنگیده بود براش. :)

تو این دو ماه دخترم خیلییییییی خیلیییییی بزرگ شده. اینقد شیرینکاری هم داشته که کلیش از دستم در رفته. چه حیف :(

حالا برا خالی نبودن عریضه یکی دو خط مینویسم از این دختر وروجکم.

کیانا و استخر: سه هفته پیش کیانا خانوم استخررو افتتاح کرد. با هم رفتیم و خانومِ " کفشگیر- کلید ده" استخر رو راضی کردیم که دخترم سه سالشه و میتونه بره استخر. خاله رزیتا هم استخر بود، دیگه سه تایی کلی خوش گذروندیم تو استخر. البته کیانا خانم از همون اول اومد استخر بزرگترها. و با جلیقه نجاتش چسبیده بود به ما ولی بعدش کم کم از ما جدا شد. طوری که من فقط یه کم از پشتش گرفته بودم و خودش تو آب شنا می کرد( به عبارت دیگه دست و پا میزد).
حالا رفتیم براش بازوبند بادی گرفتیم که این دفه به جا جلیقه بازوبند ببنده. میخام ببینم کی بالاخره بدون کمک میتونه رو آب بمونه.

کیانا خانوم شعرانار (100 دانه یاقوت) و شعر کتاب(من یار مهربانم) رو کامل حفظه و کلا علاقه خیلی خوبی به شعر و آهنگ داره.(فیلمش هم موجوده D: )

نقاشی کیانا خانوم هم فک کنم بد نباشه. تو 2.5 سالگی همراه با شعر چشم چشم دو ابرو یه آدمک کاملا واضح و کامل میکشه و دایره سرش هم کاملا گرده. به قول یکی از دوستان انگار پرگار گذاشته. البته هرچقدر سایز دفترنقاشی بزرگتر باشه و کیانا بتونه دایره بزرگتری بکشه، دایرش خیلی گردتر و مرتبتر میشه.

کیانا خانوم که از24-25 ماهگی اسم مثلث رو بلد بود، الان مریع، مستطیل، دایره، شش ضلعی، + و ذوزنقه رو هم  بلده.

کیانا خانوم تا 16 میشمره.

باید گهگدار با کیانا خانوم معلم بازی کنم. چون میاد و میگه:"مامان، خانوممون میشی؟" من هم اگه حوصله داشته باشم قبول میکنم و بعد باید کیانا دو تا دستاش رو مثل کتاب بگیره جلو صورتش و شعر بخونه و بعدش یه کم مشق بنویسه و بعد بره خونشون. و اگه اون معلم بشه باید من ازش بپرسم که نمرم چند شد و اون هم بگه:"بیست". البته فقط به من راحت بیست میده و افراد دیگه ای که باهاش این بازی رو کردن نمره های صفر،دو و سه هم گرفتن.

کیانا خانوم کاملا کار با Galaxy Tab رو بلده و خودش بازی انتخاب میکنه و بازی میکنه و اگه من دختر خوبی باشم برام Angry bird میاره که بازی کنم و گهگاه میگه برام بازی داملود کنید.

کیانا در قشم: تو این مدت یه سفر به قشم هم داشتیم که خیلی تجربه جالبی بود. هم برای ما و هم برای کیانا. رفت با قطار تا بندرعباس. بعد با قایق تا قشم. جزیره هرمز- هنگام- لارک- سوار شدن به یه کشتی هندی که تو مسیر هرمز به لارک لنگر انداخته بود-شنا تو دریا- دیدن ماهیها لای مرجان ها- قایق بادی خاله ترگل و عمو مسعود که کلی حال داد. چرخیدن یک روز تمام تو بازار- برگشت هم با هواپیما.
بهمون خیلی خوش گذشت. خیلیییی. امیدوارم دوباره از این سفرهای خاطره انگیز بریم.  :)

سعی کردم تو این پست غیبت چند ماهه رو جبران کنم. امیدوارم دیگه اینقد غیبت نداشته باشم.
به امید روزی که همه سختی ها آسون بشه.