۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

بابات چیکاره است؟

بابا مرتضی نشسته داره برگه تصحیح میکنه که عمه مریم زنگ میزنه. کیانا جواب میده و شروع میکنه به صحبت. راستی کیانا موقع صحبت با تلفن باید راه بره. اونم با سرعت زیاد.
عمه مریم بعد از اینکه با کیانا کلی خوش و بش کرد، پرسید بابا کجاس؟
کیانا: اینجاس.
عمه: چیکار میکنه؟
کیانا : داره برگه تصحیح میکنه. (البته با کمک من گفت)
عمه: اِ. مگه بابات معلمه؟
کیانا: آره بابا. تازه خودش گفته دکتر هم هست.
عمه: دکتره؟ آمپول میزنه؟
کیانا: نه بابا. از اون دکتر مهربوناس. بابام اینقد مهربونههههه. تازه مامانم هم اینقد مهربونههههه. من خیلی دوسشون دارم.
ادامه: قربون صدقه رفتن عمه مریم.

پ.ن.1 یادم نمیاد دقیقا کی ولی خیلی وفت پیش مائده جون به کیانا گفت که میدونی بابات دکتره؟ کیانا گفت: نه بابام دکتر نیست. مائده جون هم گفت برو از خود بابات بپرس. کیانا با ناباوری از باباش پرسید: بابا مگه تو دکتری؟ بابا هم کفت : آره. کیانا هم: !!!!!

پ.ن.2   کیانا امشب: مامان من تو رو "خیلیییی بیشتر از این ترررر" دوست دارم. خیلییی ها . خیلیییی.  :)

عروس خانوم

یه پیراهن سفید که لبه دامنش حریر داره برا کیانا خریده بودم که دیروز تنش کردم. کیانا با خوشحالی میچرخید و میپرسید که عروس شدم الان؟
من: آره دیگه عروس شدی.
کیانا در حالیکه به حریر لب دامنش اشاره میکرد: ولی عروس ها از اینا هم رو سرشون دارن.
من هم یه تیکه پارچه توری که تو خونه داشتیم رو آوردم و روی سرش انداختم.
کیانا در حالی که از ذوق جیغ میکشید، یهو ایستاد و پرسید: حالا دومادم کی میشه؟؟

و من دوباره فرار از مخمصه: من دومادت میشم خوب. D:

همچنان کیانا و مهد

خدا رو شکر گوش شیطون کر، کیانا خوب با مهد کنار اومده. فقط بعضی روزها سخت از خواب پا میشه. ولی بعدش خوشحال راهی مهد میشه و تو مهد هم بعد یه سری ماچ و بوسه  از هم جدا میشیم. بوس هایی هم که جا مونده رو تو مسیر راه پله مهد با فوت برا هم میفرستیم.
اما عصر که میرم دنبالش حسابی گرسنه است و قشنگ دوست داره غذا بخوره و میخوره. هم خودش هم مسوولین مهد میگن که ناهار خورده ولی چرا اینقد گرسنه است؛ خدا داند.

دیروز کیانا دنبال بهانه بود که نق بزنه. ییهو گفت که دیگه مهد نمیرم و میخام برم پیش مامانی.
من: اونوقت دیگه نیلوفر جون نداری.
کیانا: خوب مامانی میشه نیلوفر جون.
من: خانم ورزش نداری.
کیانا: مهنازجون میشه خانم ورزش.
من: عمو مهرداد نداری که برات آهنگ بزنه.
کیانا: باباحاجی میشه عمو مهرداد.
من( برای فرار از مخمصه): فعلا که مامانی اینا نیستن. ;)