۱۳۹۱ تیر ۱۲, دوشنبه

همچنان کیانا و مهد

خدا رو شکر گوش شیطون کر، کیانا خوب با مهد کنار اومده. فقط بعضی روزها سخت از خواب پا میشه. ولی بعدش خوشحال راهی مهد میشه و تو مهد هم بعد یه سری ماچ و بوسه  از هم جدا میشیم. بوس هایی هم که جا مونده رو تو مسیر راه پله مهد با فوت برا هم میفرستیم.
اما عصر که میرم دنبالش حسابی گرسنه است و قشنگ دوست داره غذا بخوره و میخوره. هم خودش هم مسوولین مهد میگن که ناهار خورده ولی چرا اینقد گرسنه است؛ خدا داند.

دیروز کیانا دنبال بهانه بود که نق بزنه. ییهو گفت که دیگه مهد نمیرم و میخام برم پیش مامانی.
من: اونوقت دیگه نیلوفر جون نداری.
کیانا: خوب مامانی میشه نیلوفر جون.
من: خانم ورزش نداری.
کیانا: مهنازجون میشه خانم ورزش.
من: عمو مهرداد نداری که برات آهنگ بزنه.
کیانا: باباحاجی میشه عمو مهرداد.
من( برای فرار از مخمصه): فعلا که مامانی اینا نیستن. ;)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر