۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

اولین کمپینگ با حضور کیانا خانوم

چارشنبه پیش ییهو تصمیم گرفتیم بریم سفر(کمپینگ) 2 روزه. اول میخواستیم بریم سمت کرمانشاه ولی دیدیم هواش بالای 40 درجه است و تصمیمون یه مقدار تغییر زاویه داد به سمت گیلان و رشت.
خلاصه ما که 7 بعد از ظهر تصمیمون رو قطعی کردیم ساعت 10.5 شب به همراه عموموسی و خاله رزیتا راهی سفر شدیم.
شبونه رفتیم تا فومن و 4 صبح اونجا چادر زدیم و خوابیدیم. کیانا که تو مسیر خوابیده بود، اونجا تو چادر از خواب بیدار شد و کلا متعجب بود. طول کشید تا دوباره خوابش ببره. 8 از خواب پاشدیم و رفتیم سمت امامزاده ابراهیم. طبیعت بکر و محشری داشت. کیانا هم تو مسیر کلی گاوی ، اسب و هاپو دید. تو مسیر برگشت یه جای توپ گیر اوردیم که ناهار خوردیم و همه زیر سایه درخت خوابیدیم. کیانا هم از ترس عستبوت ( عنکبوت) چشماش رو محکم بست و بعد چند ثانیه خوابش برد. بعد از ظهر رفتیم ماسوله. چقدر شهر قشنگ و تمیزو مرتبی بود. من که خیلی ازش خوشم اومد.
شب حرکت کردیم رفتیم سمت رشت. (تو شهر رشت کلی یاد دوست خوبم سپیده بودم. دوست دوران دانشجویی که اهل شهر رشته. محال اسم رشت بیاد و یادش نیفتم. الان که تو خود شهر رشت بودیم) . از شهر رشت هم خیلی خوشم اومد مخصوصا از خیابون گلسارش. راستی یادم رفت بگم که عموموسی چند سالی شهر رشت زندگی کرده به همین خاطر راهنمای ما شده بود تو این سفر.
شب تو رشت خوابیدیم. خیلی خوب و کامل. فک میکردم کیانا هی بیدار شه و کلافه شه از تنگی جا و گرمای هوا. ولی خوب دخترم تا صبح خیلی راحت خوابید و متعاقبش من هم.
صبح میخواستیم بریم سمت انزلی. ولی به پیشنهاد عمو موسی رفتیم ساحل جفرود. خیلییییییییی خوب و قشنگ بود و بر عکس ساحل بابلسر و ساری، بسیار خلوت و تمیز بود. فقط خودمون بودیم و دریا. البته یه طرف هم یه کامیون اومد که شن بار زد و رفت. خلاصه ساحل جفرود خیلی چسبید بهمون. امیدوارم باز هم بریم. البته کیانا خانوم افتاده بود رو دور لجبازی و از بغل ما پایین نرفت و پاش رو تو آب نذاشت. چون دفه پیشش تو ساحل بابلسر پاش تو دریا روغنی شده بود (روغن قایق موتوری) و میگفت دریا کثیفه. پام روغنی میشه. غافل از اینکه اون ساحل کجا و این ساحل کجا.
محل بعدی منطقه آزاد انزلی بود که تنها فروشنده خارجیش چینی ها بودن. فضای جالبی داشت ولی به علت ذیق وقت نتونستیم همه جاش رو بگردیم. ولی دوست دارم دوباره در یک فرصت دیگه دوباره بریم اونجا.
ما ناهاررو تو رشت خوردیم و بعدش حرکت به سمت تهران. تو مسیر هم رودبار و منجیل و سد بزرگ سفید رود رو که تومسیر رفت به دلیل تاریکی هوا ندیده بودیم، دیدیم.
در مجموع سفر خیلی خوبی بود و من آخرش حس خیلی خوبی داشتم. البته دلیل اصلیش همسفرهای خیلی خوبمون بودن. که محدودیتهای ما رو تحمل میکردن و خودشون رو با حال و هوای ما وفق داده بودن.(فک کنم آهنگهای سی دی کیانا خانوم رو حفظ شدن اینقد که تو ماشین به اجبار گوش دادن)

 بابا مرتضی، عموموسی و خاله رزیتا از همتون ممنونیم.

۲ نظر:

  1. سلام. این تسته!

    پاسخحذف
  2. ق- همون ناشناس قبلی۱ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۱۸:۴۷

    فومن در برابر باقی شهرهایی که من در شمال دیدم قشنگ‌تر و خوش آب و رنگ‌تره، تمیزتره و ماسوله هم شدیدا زیباست. در خاطرم زنده‌شد که با زنم سال‌ها پیش بعد از عقد رفتیم شمال و در ماسوله میرزا قاسمی و دوغ خوردم.

    پاسخحذف