۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

عاشقانه های من و دخترم

 چند روز پیش مامانی و بابا حاجی رفتن مسافرت و مائده جون ( عمه کیانا خانوم) اومد پیشش. روزها کیانا می مونه خونه پیش مائده جون که مامان بره سر کار.

ساعت 12 نیمه شبه. دراز کشیدیم و داریم میخوابیم.
مامان مهری: کیانا فردا می مونی پیش مائده جون که من برم سر کار؟
کیانا: نه مامان تو هم بمون. نرو سر کار.
مامان مهری: چرا مامانی؟
کیانا: آخه می خوام پیشم بمونی.
مامان مهری: چرا آخه؟
کیانا: آخه من عاشقتم. دوسِت دارم.
مامان مهری: .....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر