۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

حافظه کیانا خانوم

خیلی وقت ها جلوی حافظه کیانا خانوم کم میارم. ازجمله این دفعه:
حدود دو ماه پیش ساعت 12 شب: موجودی به اسم سوسگ تو خونه رویت شد، بابا مرتضی با اسپری سوسگ کش، کشتش و من از یه پاکتی که حاوی کاغذ باطله بود، دو تا کاغذ باطله دادم به بابا مرتضی تا جسد سوسک رو با کمک اون به زباله دان منتقل کنه.
دیشب: رفتم طرف پاکت کاغذ باطله تا دو تا کاغذ بردارم برا بسته بندی یه سی دی.
کیانا در حالیکه حسابی ترسیده بود و با ترس واسترس بهم نگاه می کرد و با لحن کاملا مضطرب بهم گفت: مامان، چی شده؟ مگه باز سوسک اومده؟؟؟
من: نه مامان.
کیانا: پس چرا کاغذ برداشتی؟؟؟
من: !!!!!!!!!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر