۱۳۹۱ فروردین ۲۷, یکشنبه

شعر و قصه

اولین قصه ای که کیانا گفت:" یه روز یه غازه میره شنا کنه. بعد میگه شنا شنا شنا میکنم. بعد نگاه می کنه می بینه که تنهاس و گریه می کنه. قصه ما به سر رسید،کلاغه به خونش نرسید."

اولین شعری که کیانا سرود: " اگه میخوای بری صفا     باید منم ببری ها"  

پ.ن1:  کیانا کلا قصه های طولانی رو دوست نداره و وقتی یه قصه ای زیاد طول بکشه، میگه مامان چرا تموم نمیشه؟
پ.ن2: کیانا کلا مفهوم قافیه رو شناخته و وقتی یه بخشی از یه شعر یادش میره سعی میکنه یه کلمه هم قافیه ای گیر بیاره تا شعر رو کامل کنه.
پ.ن.3: دخترم واقعا معنی صفا رو فهمیده؟؟؟؟؟؟ :)))))))

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر